من هم خیلی خوب میدونم ممکنه زیاد عمر نکنم و شاید منم مثل پدرم زود از دنیا برم
یکی از شعرهای من یا حرفهای من در قالب شعر :
من نیز مدتیست میبارم زآنچه بودم و آنچه هستم
میبارم بر قسمت خویش و دردهایی که میکشم
میگریم بر خویش ، نمیدانم چرا حال که زندگی زیباست ، بار سفر باید ببندم
خواب دیدم در رودخانه ای بزرگ و در وسط رود هستم و در ساحل در سمت راست خواهرم و در گوشه سمت چپ مادرم ایستاده و من به سمت اونها میخواهم بروم اما آب منو به عقب میبرد
این خواب من بود که تعبیرش این بود و دارم میبینم واقعا تعبیرش درست است و تعبیر خوابم اینه و از اونها هم دور شدم
ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ببینید ﮐﻪ ﺁﺏ ﺻﺎﻑ ﻭ ﺭﻭﺷﻦ ﺩﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﻱ ﮐﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﻌﻤﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﻳﺎﻓﺖ ﻭ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺷﺪ.(که اون مرد زن خودمه چون اون بیشتر به تعبیرش میخوره)
ﻋﺮﻳﺾ ﻭ ﺯﻻﻝ: ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﺭ ﺁﻳﻨﺪﻩ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﺷﻨﺎ ﮐﺮﺩﻥ: ﺧﻮﺵ ﺷﺎﻧﺴﯽ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪﻥ: ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻧﺲ ﺯﻳﺎﺩﯼ ﺩﺍﺭﻳﺪ
ﻋﺒﻮﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﻮﺳﻴﻠﻪ ﺷﻨﺎ: ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ
و خدارا شکر میکنم که همه چیز خوب است
اما چند روزه که خواب دیدم خانومم ایستاده و یک سیاهی پشتش ایستاده و تعبیرشو دقیق نمیدونم اما امیدوارم که این چیز بدی نباشه.