-
دل من
شنبه 19 اسفندماه سال 1391 13:47
دل من تنها بود دل من هرزه نبود دل من عادت داشت،که بماند یکجا به کجا؟ معلوم است به در خانه تو دل من عادت داشت که بماند آنجا،پشت یک پرده توری که تو هر روز آن را کنار بزنی دل من ساکن دیوار و دری که تو هر روز از آن میگذری دل من ساکن دستان تو بود دل من گوشه یک باغچه بود که تو هر روز به آن مینگری . . . . راستی دل من را...
-
قلب من
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 20:11
روی قلبی نوشته بودن شکستنی است ؛ مواظب باشید !!! ولی من روی قلبم نوشتم شکسته است ، راحت باشید !
-
من
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 20:10
من همونم که همیشه غم و غصه ام بیشماره اونیکه تنها ترینه حتی سایه ام نداره این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته اونکه در راه رفاقت همه ی هستی شو باخته
-
عشق جاودان
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 20:06
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم. دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت.. از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت : میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من...
-
اگه یه روز
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 19:54
اگه یه روز رفتی و برنگشتی بهت قول نمیدم منتظرت میمونم اما ازت یه خواهش دارم وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بزاری
-
بی وفا !!
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 19:50
ایـن روزهـا نـه مـجـالـی بـرای دلـتـنـگـی دارم و نـه حـوصـلـه ات را ... ولـی بـا ایـن هـمـه ، گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد
-
چه فرقی می کند…
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 19:47
چه فرقی می کند … در سیرک یا در خانه ؟! خنده ات که تلخ باشد ، دلت کــه خون باشد ، تو هم دلقکی ..!
-
چه سخته
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 17:09
یه دل درمونده دارم , یه دفتر خونده دارم , غصه داره در می زنه , مهمون ناخوانده دارم دلی که بین این همه , بازم تنها و بی کسه , مسافری که تا ابد , به مقصدش نمی رسه چه سخته گم بشی و ندونی بیراهه نرفته مسیر پیش روته چه سخته دلهره همیشه باور اینکه شاید تقدیر تو سقوطه کاش که یکی بود بهم می گفت کاش که می شد می فهمیدم کجای قصه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:42
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:39
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:39
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:38
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:33
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:31
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:29
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:29
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:27
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:26
-
تو
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:24
اگر شعر های من زیباست دلیلش آن است که تو زیبایی. حالا هی بیا و بگو چنین است و چنان است. اصلاً مهم نیست تو چند ساله باشی من همسن و سال تو هستم مهم نیست خانهات کجا باشد برای یافتنت کافی است چشمهایم را ببندم. خلاصه بگویم حالا هر قفلی که میخواهد به درگاه خانهات باشد عشق پیچکی است که دیوار نمیشناسد
-
دل شکسته
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:23
چیزی در من می جوشد تو را فرا می خواند به نوشتن از سر خط به خط کشیدن روی نوشته های شکسته ، به مرگ سپردن خاطرات ترک خورده ، به نوشتن با یک دل شکسته ولی پیوسته من نوشتم از سر خط دفتر تازه ، خط کشیدم روی نوشته های شکسته ، به مرگ سپردم خاطرات ترک خورده را ، می نویسم با یک دل شکسته ولی پیوسته به ندای قلبی من گوش کن شروع کن...
-
عشق
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:22
به شبی موقع خواب... عشق آمد و خوابم بگرفت... گفتم تو که هستی...!تو ای همره شبهای دلم... بندی که تو داری همه باز...اما همه در بند تو اند...!! پاسخم داد و خندید و برفت! گفت:عشق لبخندیست بر هر گونه ای... خنده ها با گریه ها بس دیدنیست... این هنرمندیست در اوج هنر! گریه ات را زیر لبخندت کنی ای بی هنر! صورت عاشق همیشه نیش...
-
عاشقم
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:21
عاشقم، عاشق به رویت، گر نمیدانی بدان سوختم در آرزویت، گر نمیدانی بدان با همه زنجیر و بند و حیله و مکر رقیب خواهم آمد من به کویَت، گر نمیدانی بدان مشنو از بد گو سخن، من سُست پیمان نیستم ...هستم اندر جستجویت، گر نمیدانی بدان گر پس از مردن بیائی بر سر بالین من زنده می گردم به بویت، گر نمی دانی بدان اینکه دل جای دگر غیر...
-
می شود
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:19
می شود دوستم باشی طلوع که سر گرفت بگویم : روزت زیبا غصه ام گرفت بگویی: هستم دلگیر بودم بگویی : می شنوم از رنگهای مشترکمان بگوییم و تابلو هایی که می شود نقش زد از نتهایی که می شناسیم و ترانه هایی که می شود نوشت می شود دوستم باشی جاده ی عاشقی به دو راهی می رسد همیشه اما خودخواهانه دلم می خواهد باشی جای همه نداشته هایم...
-
ما رو باش شما رو باش
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:17
من میگم چشات قشنگه تو میگی دنیا دو رنگه من میگم چه قدر تو ماهی تو میگی اول راهی من میگم بمون همیشه تو میگی ببین نمیشه من می گم خیلی غریبم تو میگی نده فریبم من میگم خوابت رو دیدم تو میگی دیگه بریدم من می گم هدف وصاله تو ولی میگی محاله من میگم یه عمره سوختم تو میگی قلبم رو دوختم من میگم چشمات و وا کن تو میگی من و رها کن...
-
روزگاری یک نگه
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:13
روزگاری یک نگه، گرمای صد آغوش داشت اشک عاشق مزّه گل چشمههای نوش داشت یک نوازش میزد آتش بر دل هر بیقرار یک سخن، پویائی یک بستر گل پوش داشت خندهها بوی خوش عشق و محبت داشتند چشمها گیرائی یک چشمه خودجوش داشت ای که آغوشت ز سردی میزند پهلو به غم یاد آن روزی که آغوشت تب...
-
عقده
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:11
با هر که سخن گفتم در خود گره ای گم بود چون کرم شبان تابان می تابیو می تابم بر هر که نظر کردم گریانو پریشان بود چون ابر سبک بالان می باریو می بارم من درده محبت را هرگز به تو نسپردم این عقده ی دیرین را میدانیو می دانم بر مرثیه ام بنگر نقش رخ خود بینی این قصه ی غمگین را میخوانیو می خوانم
-
تنهاترین
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:09
از این دله تنگ هر چه بگی بازم کمه توی دفتر ثبت دلتنگی ها میخوام جملتو تموم کنم اما نمیشه میخام دیگه بس کنم اما انگار خود دل میگه بگو بیشتر از غم من بگو بگو برای همگان تا بدانند دل تنهاترین است و این تنهاترین بهترین است و روزی که دفتر ثبت دلتنگی ها را دیگران ببینند روزیست که من دیگه نیستم و شاید این نوش دارویی باشد پس...
-
ای دل
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 13:05
عجب ای دل عاشق تو ام حوصله داری تو این سینه نشستی هزارتا گله داری یه روز عاشق نوری یه روزی سوتو کوری یه روز مثل حبابی یه روز سنگ صبوری پر از شک و هراسی همیشه بی حواسی پر از حرفیو خاموش یه قصه و فراموش پر از راز نگفته یه کوله بار بر دوش یه بی طاقت خسته به انتظار نشسته یه روز رفیق راهی سفر پای پیاده به اندازه ی عشقی پر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 12:46
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفندماه سال 1391 12:36
زندگی با صدا شروع میشود و بی صدا تمام میشود. عشق با ترس شروع میشود و با اشک تمام میشود. دوستی هر جایی میتونه شروع شه اما هیچ جا تموم نمیشه!