-
زنگ دلم
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 21:38
من سکوت مبهم یه خواهشم ، بنده فلسفه نوازشم تو تمومی سرود بودنی ، لحظه خدایی سرودنی آشنای بهترین ترانه ها ، قهرمان قصه و فسانه ها خیلی وقته دوباره تنگ دلم ، تشنه شنیدن زنگ دلم تا بپیچه توی گوش من صدات ، صدای قشنگ و خوب خندهات آره سخته می دونم جدایی ها ، قصه غصه آشنایی ها اما می دونم یه روز می بینمت ، از درخت غصه ها می...
-
اشک
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 21:12
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده ام خارم ولی به سایه گل آرمیده ام با یاد رنگ و بوی تو ای نو بهار عشق همچون بنفشه سر به گریبان کشیده ام چون خاک در هوای تو از پا فتاده ام چون اشک در قفای تو با سر دویده ام من جلوه شباب ندیدم به عمر خویش از دیگران حدیث جوانی شنیده ام از جام عافیت می نابی نخورده ام وز شاخ آرزو گل عیشی نچیده ام...
-
عشق من
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 21:03
آمدم تا عاشقانه در کنار تو بمانم تا برای تو بمیرم ، مهربان من آمدم ای نازنینم تا به جبران گذشته سر ز پایت بر نگیرم، همزبان من آمدم تا آنکه باشم تکیه گاه خستگی هات، ای گل نیلوفر من تا سحرگاهان بپیچد عطر گرم بازوانت در حریم بستر من، مهربان من در دو چشم من نگاه کن تو منو از من جدا کن با محبت آشنا کن ترک آن افسانه ها کن...
-
خاطره
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 20:55
به دلم افتاده امشب که به یاد من نشستی پلک تو سنگین خوابه اما چشماتو نبستی به دلم افتاده امشب که دلت هوامو کرده میون خاطره هامون داره دنبالم می گرده همه خاطره ها رو دوره کن مثل من امشب تو به خواب من ، تنها نازنین سر بزن امشب شبا هرشب یه دل سیر ، خالی از بغض تو میشم عکستو بغل می گیرم ، آخ که جات خالیه پیشم دست من نیست...
-
گمشده
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 20:45
عاشقم اما دلم خالیست ، صورتم تصویر تنهاییست تونگاه سرد و خاموشم ، خیمه ابرای بارانیست من کیم این خسته ی تنها ، خالی از مهر خودم حتی من به دنبال گل و شبنم ، گمشده در سره این دنیا عاشقم کن با نگاهت ، خسته شد دل بیقراره تن من سرد و تکیده ست ، عاشق دستای داغه از اون گنج و از اون رویا ، برامون مونده یک سکه از اون دریای نا...
-
برای با تو بودنم
جمعه 9 فروردینماه سال 1392 20:40
برای با تو بودنم ، یه راهی پیدا می کنم موهاتو می بافی ببین ، دونه دونه وا می کنم من مگه می ذارم بری ، که دنیا رنگ غم بشه یخ می زنه دستام اگه ، گرمی دستات کم بشه من مگه می ذارم بری ، برای چی دلواپسی یه جا تو قلبم د اری که ، نمی دمش به هیچ کسی اونقده عاشقت شدم ، همه حسادت می کنن به من دیوونه دارن ، یه شهر عادت می کنن کی...
-
بــه اجـبـار
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 06:14
چه لحظه ی درد آوریه وقتی میپرسه خوبی ؟ اشک تو چشمات جمع میشه ...!!! 5 خط تایپ میکنی ولی بجای enter همه رو پاک میکنی و به اجبار مینویسی: خوبم مرسی . توخوبی ... ؟
-
تنهایی
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 06:05
لعنت به این تنهایی دلم برات تنگ شده.... کاش بودی تا دلم تنها نبود تا اسیر غصه ی فردا نبود.... کاش بودی تا فقط باور کنی بی تو هرگز زندگی زیبا نبود....
-
طاقت بیار رفیق ...
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 05:48
عادت کردم هی میرم روبروی آینه می ایستم دست میذارم رو شونه ی خودم و تو آینه به خودم نگاه میکنم و میگم : طاقت بیار رفیق ...
-
دلتنگی ها
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 05:39
گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود. دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است دلتنگی هایی که می توانند آدم را خفه کنند. . .
-
جُــدآیـے ...
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 05:34
روزے اَز مـَـن پـُـرسـ ـید : بُـزُرگتَــرین آرزویَـتـ چیست ؟ گُـفتَـم : تَـحَـقّق یـآفتَـنِ آرزوے تــو اَمّـآ اَفســـوس هَـرگز نَـدآنِـستَمـ آرزوے تــو جُــدآیـے اَز مَـــن بــود دَســــتانــــَـــم را مُحکــَـــم تَر بگیــــرْ !! مــَـنْ هَنـــــوز هــَـمْ نمیخـــواهَــم ، تـــو را اَز دَستـْــــ بدهــَــم ...
-
کلافه و بی قرارم ...
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 05:09
کلافه و بی قرارم ، خبری از گذر زمان ندارم ! دستهایم میلرزد ، اینک روز است یا شب ، این را هم نمی دانم تنها دردی در سینه دارم و بغضی که گلویم را می فشارد تمام وجودم سرد است ، سیاهی لحظه هایم کار سرنوشت است من دیوانه چقدر ساده بودم ، من عاشق چقدر بیچاره بودم نمیخواستم عاشق شوم ، قلبم اسیر رویاهایم شود رویاهایی که با تو...
-
در حسرتم بمانی
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 04:59
تلخ بودم برایت ...؟!! که کنارم گذاشتی و ترکم کردی ..؟!! شرابی می شوم که در حسرت مستی اش تا اخر عمر بمانی ....!!!
-
امتحان عشق ....
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 04:43
من مانده ام و یک برگه سفید !!! یک دنیا حرف نا گفتنی !!! و یک بغل تنهایی و دلتنگی ... درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!!! در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند! و برگ سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد! عشق تو نوشتنی نیست... در برگه ام , کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم ! و , وقت تمام است!!! برگه...
-
قلب شکسته م
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 04:29
به اندازه تمام لحظه هایی که به من فکر نمی کنی.... به اندازه تمام شب هایی که با حرفات آزرده م کردی به اندازه تمام وعده وعید های دروغیت آره... دلم برات تنگ شده... به اندازه تکه های قلب شکسته م دیگه سمت من نیا... نه اینکه نمیخوام ، نه. میترسم لبه های تیز تکه های قلب شکسته م زخمیت کنه.....!
-
دلم تنگ شده...
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 04:25
دلم تنگ شده... برای نگاه پر مهرت ، حتی اگر با نفرت باشد ... برای لبخند شیرینت ، حتی اگر دروغ باشد ... برای صدای آرامت ، حتی اگر با خشم باشد ... برای دستان گرمت ، حتی اگر به سردی برف های زمستان باشد ... برای آغوش امنت ، حتی اگر آنجا دیگر جای من نباشد ... میبینی ؟ میبینی روزگار با من و تو چه کرد ؟ روزی همه این ها مال من...
-
عاشق دل شکسته
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 04:11
غروبا میون هفته بر سر قبر یه عاشق یه جوون میاد میزاره گلای سرخ شقایق بی صدا میشکنه بغضش روی سنگ قبر دلدار اشک میریزه از دو چـشمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گریه میگه : مهربونم بی وفایی رفتی و نیستی بدونی چه جگر سوزه جدایی ! آخه من تو رو می خواستم ، اون نجیب خوب و پاک اون صدای مهربون ، نه سکوت سرد خاک تویی که نگاه...
-
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 03:49
-
خورشید خانم
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1392 16:14
خورشید خانم، شب اومده خواستگاری ما رو فراموش نکنی، رو عهدمون پـا نزاری خورشید خانم یه وقت نری کنیز دیو شب بشی ساده نشی، گول نخوری، همسر میرغضب بشی تو قصر دیو شب باید با بی چراغی سر کنی این همه عاشقو باید دوباره دربه در کنی ما عمریه خاطرخواه نور شماییم به خــــدا دنبال یه رشته از اون موی طلاییم به خـدا خورشید خانم...
-
شب رفتنت
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:57
شب رفتنت عزیزم ٬ هرگز از یادم نمیره واسه هر کسی که میگم قصشو ٬ آتیش میگیره دل من یه دریا خون بود ٬ چشم تو یه دنیا تردید آخرین لحظه نگاهت غصه داشت ٬ باز ولی خندید شب رفتنت یه ماهی ٬ توی خشکی رفت و جون داد زلزله خیلی دل ها رو ٬ اون شب از غصه تکون داد غم ها اون شب شیشه های خونه رو زدن شکستن پا به پام عکسای نازت ٬ اومدن...
-
اجازه هست ؟
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:51
اجازه هست عشق تو رو تو کوچه داد بزنم ؟ رو پشت بوم خونه ها اسمتو فریاد بزنم ؟ اجازه هست مردم شهر ٬ قصه ما رو بدونن ؟ اسم منو ٬ عشق تورو ٬ تو کتابا بخونن؟ اجازه هست که قلبمو برات چراغونی کنم ؟ پیش نگاه عاشقت ٬ چشمامو قربونی کنم ؟ اجازه میدی تا ابد سر بزارم رو شونه هات ؟ روزی هزار و صد دفعه بگم که میمیرم برات ؟ اجازه...
-
مقدمه کتاب ((اون یکی رو جز من داشت))
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:46
من این متن رو از مقدمه کتاب ((اون یکی رو جز من داشت)) از مریم حیدرزاده انتخاب کردم چون واقعا قشنگ بود حتما بخونیدش من از یک شکست عاشقانه می آیم . بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند . شکست نه برای پنهان کردن است و نه برای پنهان شدن. میگویند از صبح بنویس ٬ از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت ٬...
-
حکایت کف بین پیر
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:37
یه روزی یه کف بین پیر ٬ نشست و فالمو گرفت اون رفت و هر چی گفته بود ٬ فکر و خیالمو گرفت غریب بود و یه کم سیاه ٬ مهربونو خمیده پشت چه بوی اسپندی میداد ٬ چشاش نجیب بود و درشت بهم نگاهی کرد و گفت ٬ فالتو میخوای بگیرم ؟ گفتم بگیر ٬ بعدم بگو ٬ بگو چه وقتی میمیرم ؟ گفت دخترم کف میبینم ٬ قهوه و فنجون ندارم نه بلدم ٬ نه دوست...
-
مثل فصل ها
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:29
توی باغا گل سرخی ٬ توی آسمون ستاره جایی رو سراغ ندارم که نشون از تو نداره تاریخ تولد تو ٬ توی دفتر حسابم شب که چشمام رو میبندم باز نمیذاری بخوابم عکس تو جور عجیبی توی چشمام می درخشه دیوونم ٬ خدا می دونه ٬ کاش خودش منو ببخشه توی تابستون نسیمی ٬ آفتابی توی زمستون تو همونی که گرونه ٬ نمیاد به دستم آسون وقتی من تو آسمونم...
-
یک حقیقت تلخ
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:23
یه نفر خوابش میاد و واسه خواب جا نداره یه نفر یه لقمه نون ٬ برای فردا نداره یه نفر میشینه و اسکاناساشو میشمره میخواد امتحان کنه که تا داره یا نداره یه نفر از بس بزرگه خونشون٬ گم میشه توش اون یکی ٬ اتاقشون واسه همه جا نداره بابا میخواد واسه دخترش عروسک بخره انتخاب هم میکنه ٬ پولشو اما نداره یکی دفترش پر از خط خطی و...
-
بارون
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:12
همه بغضشون گرفته چرا بارون نمیاد!؟ لیلی مرد از غم دوری چرا مجنون نمیاد!؟ روی ماهش کجا پنهون شده رفته کجا!؟ چرا از اونور ابرا دیگه بیرون نمیاد!؟ نیتت رو واسه فال قهوه کردم ولی حیف عکس اون چشمای قشنگ توی فنجون نمیاد من و کشتی تو با این خنجر دوریت عجبه چرا از این دله دیونه یه کم خون نمیاد!؟ مگه تو بیخبری موم رو پریشون...
-
فانوس مشکی
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 20:07
توی دنیایی که قلبا هر کدوم یه جا اسیرن کاش به فکر اونا باشیم که از این زمونه سیرن اونا که تو عصر آهن تشنه یه جرعه یادن کاش که دست کم نگیریم این آدما زیادن نذاریم که تو چشاشون٬بشینه دونه اشکی اونا فانوسن وخاموش ٬ آره فانوسای مشکی دنیاشون شاید یه شهره ٬خالی از قهر ودورنگی توی سینشون یه قلبه جای این دلای سنگی چهرشون شاید...
-
آخرین نامه
یکشنبه 27 اسفندماه سال 1391 19:59
دلم میخواد یه چیزی رو بدونی دیگه نه عاشقی نه مهربونی منم دیگه تصمیمم رو گرفتم اصلا نمیخوام که پیشم بمونی دیشب که داشتم فکرام و میکردم دیدم با تو تلف شده جوونی یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم عاشقو باید از خودش برونی چه شعرایی من واسه تو نوشتم تو همه چیز بودی جز آسمونی یادت میاد منتم رو کشیدی ؟ تا که فقط بهت بدم نشونی ؟...
-
محتاجتم کجایی
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 15:57
خواستی که خنده باشه تموم لحظه ها مون چی شد که من نخواستم با هم باشن دلامون گذاشتی پای عشقت ، تموم داشته هاتو چی شد که من ندیدم خواهش و گریه ها تو تو گفتی ، نشنیدم ، خوبیاتو ندیدم حالا که دل بریدی ، به خواستنت رسیدم خیال می کردم اون روز که عاشقت نمی شم کاشکی بازم دوباره ، بیای بمونی پیشم سپردی احساستو به قلب سرد و خسته...
-
حلقتو هنوز تو دستام دارم
جمعه 25 اسفندماه سال 1391 14:54
نمیدونی بعضی وقتا پیش میاد , به دل خودم ترحم میکنم بی تو اونقدر ذهن من مشغوله , خودمو توی جمعیت گم میکنم بی تو حتی به خودم شک میکنم , گاهی یادم میره که اسمم چیه مرز دیوونگیو عشقو ببین , تو نباشی به همین باریکیه دارم از دوریِ تو میمیرم , تو که نیستی باخودم درگیرم مثه دیوونه ها سراغتو روزی صدبار از خودم میگیرم نمیدونی...