اینجا خلوتکده ی دل من است ؛ برای دلم مینویسم
آنگاه که حجم خانه ی دلم تنگ میشود
اینجا خط خطی هایی میکنم تا آرامش یابم
می نویسم تا بدانی یاد تودر لحظه لحظه ی من جاریست
باز هم از دیوارهای فاصله عبور میکنم
و در ژرفای لحظه ی باتو بودن پنهان می شوم و در آن لحظه
در رویای اوج و دریای بی پایان رویایت غرق می شوم تا خودم را بیابم
و از انتهای لحظه های بی تو رها می شوم
شاید بتوانم به رویای باتو بودن برسم
گاه یک لبخند آنقدر عمیق میشه که گریه میکنم
گاه یه نغمه آنقدر دست نیافتنی هست که با آن زندگی میکنم
گاه یک نگاه همچین سنگین است که چشمام رهاش نمیکنن
گاه یه عشق آنقدر ماندگاره که چشم هایم رهایش نمیکنن
من یه عاشقم , یه بی نام و نشونِ بی نظیرم , تنها و غریب و دل شکسته از همه
براے خــــــودمـ مَــــردے شـُـــــده امـ ... !
ایـטּ روزهــــآ در سڪـــــــوت سرسخـت ،
بـــــے صـدآ گـریــہ میڪـــــنـمـ ...
ولـے ...
دنیـآ مــــوآظبـمـ بـآش !
قــــلبـمـ هـنـوز بچگانہ مــــے تـَپـــد ...
اگه این زندگی باشه,اگه این سهمم از دنیاس
من از مردن هراسم نیست
یه حسی دارم این روزا,که گاهی با خودم میگم
شاید مرده ام حواسم نیست
ومن همچنان تنهایم
واین تنهایی تاریک وتلخ را
هیچ کس درک نمی کند,
هنوزهم من درپیچ وخم نادانسته هایم پرسه می زنم,
هنوزراه حلی برای این
دلتنگی مرگ آور پیدانکرده ام...
دریا هم امروز نتوانست ارامم کند
هنوز نبودنت را در هیچ ثانیه اى نپذیرفته ام...
فِڪـرَﭞ اَز سَـــَرҐ اُفتـــاב...
بـﮧ هَمیـטּ راحَتے !!!
نـﮧ آسمــانـ بِـﮧزَمیـטּ آمَــב و...
نـﮧ בنیـــا تیـــرِه و تــار شُـב
ســاבه تـَـر اَزآنچـﮧڪﮧ فِـکـرَشـ را مےڪرבҐ
اَز سَـرҐ اُفتـــاבے!!!
اُفتـــاבے בرُسـﭞ وَسَــطِ چَشمــانَــمـ...
بــا هَـــر قَطـــرِه اَشڪمـ فُـــرو مـیـریـــزے...
وَ عـاقِبَـﭞ تَمـآҐ میـشَـــوے!!!
تَمــاҐ میـشَــوے!!!
وَ...
تـمـاҐمیشَــوҐ!!!
در من کودکی هست ایستاده بر بام خانه
با دستهای باز با میل وحشیانه بــــــه پرواز
در من کودکیست نشسته بر لب حوض قدیمی
زیر پلکهایش موجی از ماهی و دریا و ساحلی حقیقی
در من یک کودک جسور از ته تاریکی خیـز بــــــر میدارد
در آغوش میگیرد کسی را کـــــه از تنهایی تـــرس دارد
کسی را که اندوه چشمهایش را هیچ کس دیگر ندارد
کـــــودکــــــی کــــه هــــــر شب وقت خواب میپرسد
گنبدِ بــــــه این کبـــودی چــــرا من بودم و تو نبودی ؟؟!!
آدم حسابی نیستم ، اشتباه زیاد دارم
کامل هم نیستم ، حتی معمولی هم نیستم...!
بعضی وقتا دیوونم ، شایدم همیشه
ولی حداقل خودمم و خودم رو شبیه کسه دیگه ای نکردم !!
ساعتها زیر دوش می نشینی به کاشی های حمام خیره می شوی
غذایت را سرد می خوری
ناهارها نصفه شب ، صبحانه را شام!
لباسهایت دیگر به تو نمی آیند ، همه را قیچی می زنی!
ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنی و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمیشوی!
شبها علامت سوالهای فکرت را می شمری تا خوابت ببرد!
تنهـــــــــــــــائی از تو آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست
گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها
وصدای شکستن را
نمیدانم من کدامین امید را نا امید کردم ...
و کدام خواهش را نشنیدم
وبه کدام دلتنگی خندیدم
که چنین دلتنگــــــــــــــــم..!!..
مهربانیت را به دستی ببخش ؛ که می دانی با او خواهی ماند ....
وگرنه حسرتی می گذاری بر دلی که دوستت دارد ... !!!