از رنجی خسته ام که از آن من نیست
بر خاکی نشسته ام که از آن من نیست
با نامی زیسته ام که از آن من نیست
از دردی گریسته ام که از آن من نیست
از لذتی جان گرفته ام که از آن من نیست
به مرگی جان می سپارم که از آن من نیست
زندگی اجبار نیست ، زندگی عشق است
زندگی بوییدن عطر گل یاس اندرون زلف معشوق است
زندگی اجبار نیست ، زندگی یک هدف است
هدف از رویدن فکری نو برای راحتی جانهاست
برای لذت انسانهاست
هدیه از طرف اونی که من و تو را ما کرد
هدف از ما کردن ، عشق بود
زندگی فرصتی کوتاه بلند
از برای ماندن ، از برای بوییدن
از برای عشق ورزیدن به هدفهاست
زندگی اجبار نیست ، زندگی دوستی است
خوب بودن با خوبان است
عشق ورزیدن به خوبی هاست
دست دادن به معنیِ رفاقت نیست
بوسیدن قولِ ماندن نیست
عشق ورزیدن ضمانتِ تنها شدن نیست
دوست داشتنِ کسی که می گوید بی تو میمیرم دروغی بیش نیست
اما حقیقت را کسی می گوید که بخاطرِ تو زندگی می کند و نفس می کشد
عشق یعنی فوران تا ملکوت ، صلح بین لب و فریاد و سکوت
اصلا خیالی نیست یه نفر به خاطر عشقش غرورش رو از دست بده
ولی فاجعه ای بزرگ است اگه بخاطر غرورش عشقش رو از دست بده
تو آن بی مایهء خودبینِ مغروری
که دیری هست از وجدان خود دوری
تو را تیر و تفنگت پهلوان کرده است
باور کن وگرنه نیست در بازوی تو زوری
تو به صد حیله و رنگ آمده ای من سر جنگ ندارم
تو چرا از سر جنگ آمده ای ؟
پسرها عروسک ندارند !
دردِ دل کردن و حرف زدن را یاد ندارندبعضی وقتا با همه مردونگیش بدجوری به آغوش و نوازش تو احتیاج داره
مِی بده از لبت ، مَستم کن از کامَت ، از جام چشمانت
مِی بده از لبت ، تا چو پروانه دورت بگردم ، بسوزم در آتششاید امشب که رفتم ز پیشت بمیرم دگر برنگردم
چه حالیه که من دارم ، به حال من تو میخندی
منم اون پسرِ تنها که هر شب خون میبارمتوی اون حالم که میخندی خیلی خوشم تو داری به خودت میخندی
دیگر کسی ساده نمی نویسه ، ساده نمی گوید ، حتی ساده نگاه هم نمی کنه
و من همچنان چشمهایم به دنبال کسی است که نگاهش ساده باشهفـقـط همین ، بـه همیـن ســادگـــی ، درسـت مثـل خـود مـن
چشممون زدن حسودا ، گفتی ما باید جداشیم ، گفتی بی وفاشیم ، یکدفعه ازم بریدی
خط روی اسمم کشیدی ، ریختم غرورمو به پات