صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است
صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد
صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا
نشسته ام تا شاید صدایم کنی
صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی
چیزی به فرو رفتنم نمانده
چیزی به تمام شدنم نمانده
در سایه سنگینی که بر روی زندگی ام افتاده ، وزش نابودی را می بینم
بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .
همیشه نمی شود زد به بی خیالی
شـب در چشمـان مـن اسـت
بـه سیـاهـی چشمـانـم نگـاه کـن
روز در چشمـان مـن است
بـه سفیـدی چشمـانـم نگـاه کـن
شـب و روز در چشمـان مـن اسـت
بـه چشـم هـای مـن نگـاه کـن پـلـک اگـر فـرو بـنـدم
جهـانـی در ظلمـات فـرو خـواهـد رفـت ...
مثل یک قایق یخ کرده روی دریاچه یخ، یخ کردم عین آغاز زمین
زمـیـن :
پـرویـز تـو منـو صـدا کـردی ؟
آره مـن صـدات کـردم !
تـشـنـتـه ؟ آب مـی خـوای ؟
کـاشکـی تشنـه م بـود !
گشنتـه ؟ نـون مـی خـوای ؟
کـاشکـی کـه گشنـه م بـود !
دنـدونـت درد مـی کنـه ؟
سـردمـه ...
خـب! بـرو زیـر لحـاف
صـد لحـاف هـم کممـه
گـرمـامـو زیـاد کنـم ؟
زمیـن مـی دونـی چیـه ؟
تـو سینـه ام قلبـم داره یـخ مـی زنـه
اون وقـتـش تـوی سـرم ، کـوره روشـن کـردن .