☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

☂☃❤دنیای زیبای قاصدک ها❤☃☂

::::::::: چرا بگیم فرار مغزها بگیم فرار غمها ، بگیمو بخندیمو شادی کنیم متفاوت باشیم کنار هم خوش باشیم

صـدا کـن مـرا ...


صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است

صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین میدهد

صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا

نشسته ام تا شاید صدایم کنی

صدایم کنی ومحبت بی دریقت را نثارم کنی

ای کـاش ...



کاش میدانستی لحظه هایم بی تو تنهاست....

مـردنـم نـزدیـک اسـت


چیزی به فرو رفتنم نمانده


چیزی به تمام شدنم نمانده


در سایه سنگینی که بر روی زندگی ام افتاده ، وزش نابودی را می بینم

بـهـش بگیـن کـه دیگـه رفتـم


بگین بباره بارون ، دلم هواشو کرده
 
بگین تموم شدم من ، بگین که برنگرده

بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم
 
برهنه زیر بارون ، خرابُ درب و داغون
 
از آدما فراری ، از عاشقا گریزون
 
بهش بگین شکستم ، بهش بگین بُریدم

نـگـاهـم نـکـن


بـه چـشـمـهـایـت بگــو . . .


نـگـاهـم نـڪـنـنـد ...

بـگـو وقـتـے خـیـره ات مـے شـوم

سرشـاטּ بـه ڪـار خـودشـاטּ بـاشـد . . . !

نـه ڪـه فـڪـر ڪـنـے خـجـالـت مـے ڪـشـم هـا . . . نـه !

حـواسـم نـیـسـت . . . عـاشـقـت مـی شـوم...!!!

اعـتـراف


پیش هیچ آدمی به خطایت اعتراف مکن 



آدم ها جنبه ندارند...!


ژست خدایی برایت میگیرند.

بـی خـیـالــی


همیشه نمی شود زد به بی خیالی



و گفت تنهـــــــــــا آمده ام ٬ تنهـــــــا می روم...


یک وقت هایی ٬ شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ٬‌کم میاوری ! ...

 
دل وامانده ات یکـــــــــــــ نفر را می خواهد .........!

چشمـان مـن

شـب در چشمـان مـن اسـت
بـه سیـاهـی چشمـانـم نگـاه کـن
روز در چشمـان مـن است
بـه سفیـدی چشمـانـم نگـاه کـن
شـب و روز در چشمـان مـن اسـت
بـه چشـم هـای مـن نگـاه کـن پـلـک اگـر فـرو بـنـدم
جهـانـی در ظلمـات فـرو خـواهـد رفـت ...

به سلامتی تو...

به سلامتی تو…

که به صلاحته ازم دور باشی!

مکـالمـه پـرویـز و زمیـن

مثل یک قایق یخ کرده روی دریاچه یخ، یخ کردم عین آغاز زمین
زمـیـن :
پـرویـز تـو منـو صـدا کـردی ؟
آره مـن صـدات کـردم !
تـشـنـتـه ؟ آب مـی خـوای ؟
کـاشکـی تشنـه م بـود !
گشنتـه ؟ نـون مـی خـوای ؟
کـاشکـی کـه گشنـه م بـود !
دنـدونـت درد مـی کنـه ؟

سـردمـه ...

خـب! بـرو زیـر لحـاف
صـد لحـاف هـم کممـه
گـرمـامـو زیـاد کنـم ؟
زمیـن مـی دونـی چیـه ؟
تـو سینـه ام قلبـم داره یـخ مـی زنـه
اون وقـتـش تـوی سـرم ، کـوره روشـن کـردن .

تو منو تتها گذاشتی

شاید اون کسی که داره میره من باشم

ولی این تو هستی که منو تتها گذاشتی

درد دارم بـخــدا


خانه ای خواهم ساخت که در و پنجره اش قفل شود
تا کسی بی اذن من داخل خانه نشود
میهمانم قدمش بروی چشمم، لیکن آنکه از خانه بخواهد دل بدزدد هرگز
من دگر پیر شدم , خسته و زمین گیر شدم
پای رفتن به سراغ دل خود را هیچ ندارم، هرگز
با دلم بازی بس است
این چراغ آخر است
بگذارید تک و تنها به خودم فکر کنم
بنویسم و مرور فکر خویش , خاطرات تلخ و ریش
دفتری با برگ کاهی از همه رنج دلم
دل خونین، بغض خسته، فکر رنجور ای خدا , درد دارم بخدا
از همه رهگذارن , از همه آنان که با نامهربانی میروند

عـزیـزه بیـا ببین منم دوران تو , ولی نفس ندارم

حوصله کن قبل رفتنت یکم طاقت بیار
به خاطر خاطراتی هرچند کم و زیاد که بین منو تو بود
شاید خوشت نیاد فقط همین یه بار بعد شنیدنش بزار برو اصلا اسم منم نیار

روزگار با من سازگار نبود همه خوبو خوش بودن زیر آسمون کبود
منم تنها دلخوشیم به خنده ی توبود که از شانس بد اونم واسم نموند
تو که میدونستی دلم فقط وابسته ی تو بود آخه بی معرفت این رسمش نبود
که تو بزاری بری و منو تنها بزاری بگی به منو احساسم هیچ حسی نداری
مگه تو نبودی می گفتی تا تش میمونی حالا چی شده چرا نامهربونی
چی شد دلت هوایی شد و یهویی پر زد و رفت رو بوم یه غریبه سر زد
اصلا خیالتم نبود که من اینجوری میمیرم
 وقتی عشق منی تورو با یه غریبه ببینم
آره شاید تقصیر منه که بهت بالو پر دادم اینقد خوب بودم از چشت افتادم
الانم که بین منو تو فاصله زیاده فراموش کردی نمیاد خوبی هام بیادت
پس برو با همون غریبه خوش باش
خوش بودن تو دل منم همیشه دوست داشت


بعضی وقتا میشه دلم اینقد میگیره آخه غیر بدی اصلا دیگه چیزی ندیده
تو دنیایی که عشقتم میده فریبت
دیگه بسه دنیا دلم ازت بریده
چقد خوب بود وقتی منو تو بودیم و یه خلوت
خوش بودیم باهم حتی در اون حد
که صدای خندمون گوش آسمونو کر کرد
ولی چی شد کی بود به این رابطه گند زد

نمیتونم کنم باور که تو بخوای بشی اینقد نامرد
که بگذری رد شی از من و روزگارم

که خوشیش واسه تو , تلخیش به کام من
میدونم اصلا تقصیر منه اینو همه میگفتن

که یه روزی میرسه من از چشت میفتم
آخه از تو توی وجودم یه بتی ساختم
تو هم تا فهمیدی اینو , من این بازی و باختم
رو شد دستم برات که همه چی تو بودی


تو هم که ته مرامو , از ما چه ساده بریدی
الانم حال و روز من با تو خیلی فرق داره

تو یه برندهء بازی , من یه خوش خیال ساده که عمر و زندگیش رو به باد داده

منتی سرت نیست اتفاقِ دیگهِ بوده افتاده
اصلا ببخش که خوبیات از دلم افتاده

ولی بخدا تنهایی درده
اگه کشیدی میدونی اینکه منو ببینی تا ته قصه رو میخونی

باورش سخته گفتنش تلخه که به خودت میرسی و میگی تف به این بختت

" گاهـــی "


گاهی ارزش داره از همه چیزت بگذری ،

تا لبخند رو به لبای یکی هدیه کنی ...

گاهی میتونی با یه کار کوچیک همون لبخند رو بکاری رو لباش ،

گاهی مهم اینه که بخوای بخندونی ...

اون وقت خدا هم میخنده ؛

گاهی از خودت بگذر ... فقط گاهی ...

بهترین دوستم آینه است


وقتی من گریه میکنم او نمیخندد!!!