ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
نشسته ام وسط ِ عاشقانه ای بی رحم
وخیره ام به شروع ِ ترانه ای بی رحم
هنوز متّهمم که تو را نفهمیدم
و پایبند ِ تو هستم، به خانه ای بی رحم
آب از دیار دریا،
با مهر مادرانه،
آهنگ خاک می کرد !
برگرد خاک میگشت
گرد ملال او را
از چهره پاک می کرد،
از خاکیان، ندانم
ساحل به او چه می گفت
کان موج ناز پرورد،
سر را به سنگ می زد
خود را هلاک می کرد !
لرزنده چون کواکب گاه سپیده دم
شمع شبی سیاهم و چشمم به راه تو
کی میرسی به پرچم خونین چون شفق
خورشید و مه سری به سنان سپاه تو
ای دل فریب جادوی مهتاب شب مخور
زلفش کشیده نقشهی روز سیاه تو
شاها به خاکپای تو گلها شکفتهاند
ما هم یکی شکسته و مسکین گیاه تو
من روی دل به کعبهی کوی تو داشتم
کمد ندای غیب که این است راه تو
یک نوک پا به چادر چوپانیم بیا
کز دستچین لاله کنم تکیهگاه تو
آئینه سازمت همهی چشمهسارها
وز چشم آهوان بنوازم نگاه تو
بعد از نوای خواجهی شیراز شهریار
دل بستهام به نالهی سیم سهگاه تو
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشین کلام تو چیدنی ست
یک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
این قطره هم به شوق نگاهت چکیدنی ست
خم شد- شکست پشت دل نازکم ولی
بار غمت ـ عزیز تر از جان ـ کشیدنی ست
من در فضای خلوت تو خیمه می زنم
طعم صدای خلوت پاکت چشیدنی ست
تا اوج ، راهی ام به تماشای من بیا
با بالهای عشق تو پرواز دیدنی ست
سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن، جامه مدر، هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی، جز که به سر، هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت میباش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای حرمت ملجا درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
لشکر شیطان به کمین من است
بی کسم ای شاه،پناهم بده
در شب اول که نهندم به قبر
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطابخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده