من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
وگر ز کینه دشمن به جان رسد کارم
نه روی رفتنم از خاک آستان دوست
نه احتمال نشستن نه پای رفتارم
نه او به چشم ارادت نظر به جانب ما
نمی کند که من از ضعف نا پدی دارم
به عشق روی تو اقرار می کند سعدی
همه جهان بدر ایند او به انکارم
کجا توانمت انکار دوستی کردن
که اب دیده گواهی دهد به اقرارم
ادامه مطلب ...
من و چروک صورتم آینه را شکسته ایم و خسته ایم
هزار فال عشق را یکی یکی گذشته ایم و خسته ایم
چه دیر آمدیم و چه زود می رویم
نه آبرو فروختم نه التماس کرده ام
آوازه خوان عاشقم آیا گناه کرده ام
من و دو پای زخمی ام زنجیرها گسسته ایم و رفته ایم
من و مرکب و قلم سرودها سروده ایم و رسته ایم
نه دوستی با ناکسان نه دشمنی با دوستان
زنجیر عشق ما را بسته به مهر دوستان
ادامه مطلب ...
این دل دیوونه ی رسوای من ، بسته زنجیری به دست و پای من
رنج عالم را کشیدم روز و شب ، وای از این روز و از این شب های من
هرچه کردم بی تو آرامش کنم ، بر امید مهر تو رامش کنم
عاقبت طفل دلم راضی نشد ، غیر خون دیده در جانش کنم
قصه ی رنج و عذابه دل من ، دل من
به خدا خونه خرابه دل من ، وای دل من
وقتی لب وا کنم از شکوه دل ، قصه صد تا کتابه دل من
تو رو هر شب از من دیوونه ی شیدا میخوام
من نمیخوام این دل رسوا میخواد ، رسوا میخواد
از دو تا چشمای من برای تو ، به پای تو
بارون گریه ی هفت دریا میخواد ، دریا میخواد
شکسته آینه دل ، جلا نمیگیرد
رسیده جان به لب اما خدا نمیگیرد
بمان تو از حرکت ای پرنده جانم
برس تو مرگ که کار دعا نمیگیرد
ادامه مطلب ...
وقتی یادت همه جا خاطره سازی میکنه
چشم من به یاد تو ستاره بازی میکنه
آسمون اگر شبی ستاره ای کم بیاره
برگی از دفتر خاطرات من بر میداره
یاد تو یاد تو شب چراغ من ، رونق ستاره های باغ من
دیروز من امروز من هر لحظه و هنوز من
پرسه زدن در باغ یاد دلخوشی هر روز من
هر خاطره ستاره ای ستاره ای رنگ سحر
چراغ باغ من تویی ای از همه ستاره تر
باغ خیال باغ محال دنیای من این است و بس
دنیای من باغ من است راه گریز از این قفس
اندر خیال با هر درخت ستاره بازی می کنم
هر روز و شب بیدار و خواب افسانه سازی میکنم
ادامه مطلب ...
رفیق نا رفیقم ، در پشت پا استادی
جواب خوبیها رو ، چه نامردونه دادی
راهت دادم تو قلبم ، با یک دنیا صداقت
رو دست خوردم دوباره ، تو گرمی رفاقت
ای قلبای کوچولو ، دریا دلی چه خوبه
تو وحشت غریبی ، افسوس که بکوب بکوبه
ای آرزوی خفته ، بخواب که وقت خوابه
دوست دارم گفتن ها ، چشم اندازش سرابه
برای جلب یاران ، مکن تلاشی ای دل
یاران جونی جونی ، تو چهرشون نقابه
پشت هر پس کوچه ، گرگی در کمین
کرده پنهان دشنه ای ، در آستین
دوست از من کنده پوست
ضربه ی کاری ، نه از دشمن از اوست
از پشت من خنجر را ، بردار که مردن من
هرگز نمیرسونه ، تو رو به اوج شهرت
پرورشگاه کینه ، نذار بشه قلبامون
بیا که تن در ندیم ، به لحظه های نفرت
ادامه مطلب ...
بهار آمد که تا گل باز گردد ، سرود زندگی آغاز گردد
بهار آمد که تا دل کام گیرد ، ز درد و غصه ها فرجام گیرد
بهاری خوشتر از ایران من نیست ، گلی خوشبو تر از خاک وطن نیست
درودم بر تو ایران زنده باشی ، خزانت طی شود پاینده باشی
همه دور از وطن یک کوه دردیم ، به سینه غصه ها انبار کردیم
چو مرغی در قفس رنجور و پیریم ، در این زندان آزادی اسیریم
اسیر بازی بازیگرانیم ، گهی در دست این گه دست آنیم
پر از احساس اما ساده هستیم ، چه نیکو مردم آزاده هستیم
صفای آدمیت در جهانیم ، خراب این دل اتشفشانیم
کنون در فصل گل بی برگ و باریم ، بهار است و منو تو بی بهاریم
بهار آمد که آراید جهان را ، صفا بخشد دل آزادگان را
دریغ از ما که بی برگ و بهاریم ، به غربت در خزان روزگاریم
ادامه مطلب ...
دیگر بخدا نام وطن خانه نشین است
ایران من و ما همه جا در تب و کین است
ای هموطنان گرد هم آیید که امروز
نقش حرکت عکس زمان پشت به زین است
دردی نبود دردی نبود سخت تر از دوری میهن
ایران تو بمان غایت مقصود همین است
دیگه ندارم طاقت موندن من این شهر و رها میکنم از درد شبونه
دل موطن من مرده ز بیداد زمونه
ایران ایران سرم روی تن من نباشه گر که بیگانه بشه هم وطن من
اگه خاک من از دست بره جایی ندارم
دلم میمیره از غصه دیگه نایی ندارم
بجز نام تو ای نام وطن ای موطن من
دگر بر روی لبهای خدا وای ندارم
هموطن بی وطن خواهی ماند
گر از این بی تو بازیچه بیگانه شدی
چشم دل را بگشا عقل را همسفر خویش نما
ور نه چون بوم تماشاگره ویرانه شوی
اسم من از یاد تو رفت ، ای آنکه در آینه ای این چهره ی خسته منم
این آه سینه سوز من ، دیوار سرد فاصله ست بین منو هم سخن م
فریاد من سکوت تو ، لب تو باز و بی صدا
عروسکی به شکل من ، غریبه اما آشنا
نگاه مات تو به من ، مثل نگاه دشمنه
جسم تو گرمی نداره ، مگر تنت از آهنه
سکوت تو یه فاجعه ست ، برای هم صدای تو
شکسته در گلو چرا ، طنین نعره های تو
تو که خود منی چرا ، غریبه ای برای من , منو صدا نمی کنی
تو قاب سرد آینه ، به سوگ من نشسته ای منو رها نمی کنی
شکست لحظه لحظه ام ، یه عادته برای تو
پرنده ی نگاه من ، اسیره در هوای تو
چرا تو که خود منی ، سکوتتو نمی شکنی
به من بگو چه میکشی ، تو قاب سرد آهنی
توی غربت نگاه تو ، که با نگاهم آشناست
یه دنیا حرف گفتنی ، ولی لب تو بی صداست
ادامه مطلب ...
اسم من از یاد تو رفت ، ای آنکه در آینه ای
این چهره ی خسته منم
این آه سینه سوز من ، دیوار سرد فاصله ست
بین منو هم سخن م
فریاد من سکوت تو ، لب تو باز و بی صدا
عروسکی به شکل من ، غریبه اما آشنا
نگاه مات تو به من ، مثل نگاه دشمنه
جسم تو گرمی نداره ، مگر تنت از آهنه
سکوت تو یه فاجعه ست ، برای هم صدای تو
شکسته در گلو چرا ، طنین نعره های تو
تو که خود منی چرا ، غریبه ای برای من
منو صدا نمی کنی
تو قاب سرد آینه ، به سوگ من نشسته ای
منو رها نمی کنی
شکست لحظه لحظه ام ، یه عادته برای تو
پرنده ی نگاه من ، اسیره در هوای تو
چرا تو که خود منی ، سکوتتو نمی شکنی
به من بگو چه میکشی ، تو قاب سرد آهنی
توی غربت نگاه تو ، که با نگاهم آشناست
یه دنیا حرف گفتنی ، ولی لب تو بی صداست
شبا تو زمزمه های مِی خونه ، هر کی از تو میخونه خوب میخونه
هر کی از تو میخونه غم تو صداشه ، غمی که خوبه توهر صدایی باشه
غمی که تا نباشه صدا صدا نیست ، این همه زمزمه تو مِی خونه ها نیست
شبا تو زمزمه های مِی خونه ، هر کی از تو میخونه خوب میخونه
میگن عاشق یه صدای دیگه داره ، عاشقی حال و هوای دیگه داره
میخونم تا همه باور بکنن ، از تو خوندن یه صفای دیگه داره
قصه ای خواب و خیالی مگه تو ،آرزوهای محالی مگه تو
واسه هر سری یه سودایی داری ، سرنوشتی مگه فالی مگه تو
کاش بدونم از کدوم جاده میای ، تا دو تا دستامو دروازه کنم
گریه هامو سر بدم رو دامنت روی سینت نفسی تازه کنم
کاش بدونم از کدوم جاده میای تا بشینم لحظهها به انتظار
دوتا چشمام فانوس جاده بشن تا ببینی جادهها رو در شب تار
عشق من بیا که اینجا بی تو موندن نداره ، بیا تا غصه بمیره منو آروم بذاره
زندگی بی تو یه زندونه برام ، کاش بدونی عمر من مثل یه مهمونه برام
کاش بدونم از کدوم جاده میای ، تا بشینم لحظهها به انتظار
دوتا چشمام فانوس جاده بشن ، تا ببینی جادهها رو در شب تار
کاش بیای تا با صدای قلب تو ، جون بگیرم عمر رو اندازه کنم
از دلم غصه رو بیرون بریزم ، با یه بوسه نفسی تازه کنم
از فریب بی شمار زندگی ، آخ که باختم در قمار زندگی
ذره ذره ، قطعه قطعه ، سکه سکه ، زندگیمو دادم از کف تکه تکه
توی خواب بی خیالی ، غوطه خوردم دست آخر ، هستی باختم
هر چی داشتم ، هر چی کاشتم ، هر چی گفتم ، بی خبر در مستی باختم
آرزویی مانده در سر ، آرزوی یک قمار تلخ دیگر
با تمام خستگی ها ، می نشینم تا ببازم برگ آخر
با توام مسافر شهر غریب ، تویی که غربتمو خوب می دونی
می دونم تو بهتر از هر غریبه ، غم دوری رو تو چشمام می خونی
می دونی که آرزوم رسیدنه ، رفتن و دوباره ایرون دیدنه
شبا وقتی که می خوام چشمامو رو هم بزارم ، برم وغربتمو تو رویاهام جا بزارم
مگه میشه خواب ایرونو ندید ، شبای قشنگ تهرونو ندید
اما افسوس داره بغضم می گیره ، دلم از غربت موندن می میره
آخه سخته خیلی سخته ، می دونی گذشته هامون بمیرن
تویی که اومده بودی از همیشه
روی بیگانه نداری ، گفتم این اومده خویشه
رمز و راز زندگیمو هر چی بود خوندم و خوندم
هر چی داشتم و نداشتم زیر سقف تو نشوندم
من با نبض تو زمان عمرمو اندازه کردم
در قلبمو برای غم تو دروازه کردم
تویی که چشم تو آورد مونسی واسه یه دلتنگ
شب و روز خالی من نشه تکرار یه آونگ
اومدی که زیر یک سقف بهترین جفتو بسازی
هر چی داری و نداری توی این قصه ببازی
من ساده باورم شد ، که تو بن بست تویی راهم
همه شعرامو تو دیدم ، پیش شعرام روسیاهم
بگو عاشقی توی قعر پیله ی سادگی پوسید
بگو مرد ساده ای بود ، تکیه داد به پشتی باد
عشقو سنگواره ندید و به نماز آینه ایستاد
بنویس تو قصه نامه ت شاعری با تو درخشید
از تو بود و به تو آخر نفس شعرشو بخشید