+ من به خودم امید دارم و میدونم که من موفق خواهم شد
لالایی میخونم واسهء این دلِ خونم
اما نمیدونم چرا خوابش نمیبره
بخواب دیگه بخواب ای دلِ نازنینم
بخواب آروم با اینکه بازم تورو شکستن
با لبای بی خنده ، با فکرِ پراکنده ، با غصهء آینده ، روی تختمو بی تابم
از فکرو خیال ، از دلهره و سردرد یک لحظه نمی خوابم
کارم شده جنگیدن با خاطره های غم انگیز
سردردِ بدی دارم ، دلتنگم و بیدارم ، خوابم مثلِ قبلا" نیست
من دیگه اون آدمِ سابق نیستم ، احساساتم یخ زده در قلب شیشه ایمسرِ خاکِ من اونی که بیشتر اذیتم کرد بیشتر گریه میکنه
اونی که نمیخواست منو ببینه بالاخره میاد دیدنِ جسدم
اونی که حتی نیومد تولدم زیر تابوتمو میگیره
اونی که سلام نمیکرد میاد برای خداحافظی
عجب روزیه اون روز حیف که اون موقع خودم نیستم
گاه و بیگاه اشک میریزم از شادی
گاه و بیگاه اشک میریزم از دلتنگی
زندگی که در آن بتوانی خودت باشی
زمزمهء باد در گوشم می پیچد
همین طور که هستی چیزی کم نداری
پس خودت باش و در زیبایی های زندگی غرق شو
اینجا و آنجا قدم میزنم
هرگاه آسمان رنگهایش را دگرگون می کند
لرزشی ژرف قلبم را فرا می گیرد
و اینگونه تورا در میابم
(حـــرف خودمه .. نویسنده : پرویز ستوده)
دلخور که میشوم بغض میکنم میام پشت صفحه مانیتور
پُست ها رو میخونم کامنت مینویسم صورتک میگذارم صورتکی خندان
صورتکی خندان که من پشتش پنهان می شوم که دیگران بخندن
اشک هایم می آید
و من مدام با صورتکِ مَجازی میخندم