من هم خیلی خوب میدونم ممکنه زیاد عمر نکنم و شاید منم مثل پدرم زود از دنیا برم
یکی از شعرهای من یا حرفهای من در قالب شعر :
من نیز مدتیست میبارم زآنچه بودم و آنچه هستم
میبارم بر قسمت خویش و دردهایی که میکشم
میگریم بر خویش ، نمیدانم چرا حال که زندگی زیباست ، بار سفر باید ببندم
سلام . خوب هستین ؟ طاعاتو عباداتتون قبول . ای بابا این حرفا چیه ؟ واقعا" عجب دکتری بوده ها !!!!! این چه صحبت نا به جایی بوده که کردن !!!! هیچکس از یک ثانیه بعد از خودش خبر نداره ، اونچه که تقدیر هر کسی هست اتفاق میفته تو زمان خودش ، مثال : مگه نمیبینیم که مثلا" یه اتوبوس پر از مسافر تصادف میکنه همه به رحمت خدا میرن ولی یکی دو نفرشون نه، خب عمرشون به دنیا بوده دیگه ، بعضیا میگن مثلا" اگه اینکارو نکرده بود الآن زنده بود ولی هر وقت پیمانه عمر پر بشه باید رفت ، تا وقتی هم که باید باشیم هستیم
نوشته بودین با خدا قهرین
، خدا خودش به قلبتون آگاهه ،ان شاالله که به زودی آشتی میکنین
خدا این شرایطو واسه ماها بوجود نمیاره ، این خودمون و البته بیشتر دیگران هستن که یه سری شرایط واسمون پیش میاد . به هر حال ان شاالله که همه چی به خیر و خوشی میگذره ، خانمتونم نگرانتونن ، خب دوستتون دارن و این رفتارشون طبیعیه، خودتون باید اطمینان بهشون بدین که حالتون خوبه ، ان شاالله که خوبه خوب میشین و نگرانیه خانمتونم کاملا" از بین میره
سلام .. ممنونم .. اره از دست اون دکتره حسابی دلخور شدم


ممنونم ... انشالا .. یه مدته که حال و احوالم خوبه ... خانم هم شده مثل سابق خدارو شکر
پرویز جان تو سعی کن طبیعی و مثل همیشه رفتار کنی تا خانمت هم کم کم حرف اون دکتر زاقارت رو فراموش کنه.هرچی رو این داستان زوم کنید اونو پرانرژی میکنید و خودتون رو ضعیف....پس هرچه پیش آید خوش آید...الکی و بیخودی هم زندگی رو باکامتون تلخ نکنید عزیز
فعلا که شکر خدا انگار همه چیز به روال عادی برگشته
منم اتفاقا یکم دعواش کردم که بیخود زندگیو باید با شکر میل کرد
سلام دوست گرامی....
اولا " توکلت به خدا باشه....وبرا اتفاقی که اصلا" مشخص نیست یه روز بیفته یا نه غصه نخور.
باعث افتخار بود حضور سبز شما به کلبه ی درویشی عشقولانه های من...
چند ماه پیش اومده بودم وبتون و تقاضای لینک کرده بودم متاسفانه جوابمو نداده بودین.....
خوشحال شدم کامنتتون رو دیدم...
متاسفانه حواسم نبود به یه اشتباه تمام کامنتای دوستای عزیزم تو پست جدیدم حذف شد....
خوشحال میشم دوباره تشریف بیارین و کامنت جدید بذارین.
سلام ...
اولا" من توکلم به تلاش های خودم هست ... و اتفاقی که بالاخره یه روزی برای همه خواهد افتاد میوفته .
خواهش میکنم ... معرفت حکم کرد که بیام وبتونو ببینم ...
والا در نظر قبلیتون چیزی درمورد لینک ندیدم نمیدونم منظورتون از لینک چی هست ...
بله در اولین فرصت میام و نظر میزارم .
سلام و درود
اتفاقی به وبتان سر زدم و ماین پست را خواندم
برام جالب بود چون تازه از بیمارستان اومده بودم و در انجا می دیدیم که چگونه زن وشوهرهایی که برای سلامتی یا نگرانی از وضع بیماری همسر خود چطور بال بال می زدن
ولی شما با یک آزمایش و عکسی که هنوز چیزی ازش معلوم نیست ساز جدایی وناراحتی زدید
در همه عالم وفاداری کجاست
غم به خروارست غمخواری کجاست
درد دل چندان که گنجد در ضمیر
حاصلست از عشق دلداری کجاست
گر به گیتی نیست دلداری مرا
ممکن است از بخت دلباری کجاست
اندرین ایام در باغ وفا
گر نمیروید گلی خاری کجاست
جان فدای یار کردن هست سهل
کاشکی یار بسی یاری کجاست
در جهان عاشقی بینم همی
یک جهان بیکار با کاری کجاست
سلام
دنیا ، دنیایی غیر قابل پیش بینیِ
امروز و این لحظه هستیم و فردا نه
اما فعلا دوباره همه چیز به حالت عادی خودش برگشته و بی خیال از همه چیز داریم ادانه میدیم
من از حرفهاتون ناراحت نشدم و ازتون بدم نمیآد.
ممنونم
سلام آقای ستوده
ای بابا از شما بهیده این حرفا.اینهمه ادم دچار این مشکل شدن و با دارو رفع شده.
انقدرم به خانمتون بدبین نشید.مطمئنا اون بیشتر از شما ناراحته.
ایشالا زودتر حالتون خوب خوب میشه
سلام خانم خاتون


اره اما دکتره یه جورایی زد تو پرو بالِ زندگیمون
اره خیلی هم ناراحته اما یجوراییه که من احساس بدی بهم دست میده
ممنونم .. ایشالا .. آخه تازه زندگیم رنگ و بوی قشنگی گرفته بود
ببخشین.
اینا رو خواستم بهتون بگم گرچه خودتون بهتر از من می دونین.
شما باید به همسرتون اطمینان بدین اون هم با توکل به خدا.نذارین لحظه های قشنگ در کنار هم بودن را با نگرانی سپری کنه.از تک تک لحظه ها به خوبی و خوشی و شادی استفاده کنین
و برای اتفاقی که معلوم نیست بیفته انقدر دلنگران نباشین.
تا خدا هست امیدتون هم هست.
نگران نباشین.
خواهش میکنم .. قشنگ بودن
نگرانی چیزیه که خودش در خودش بوجود آورده
چندروزیه بجای خنده و شادی .. دعوا و جروبحث داریم
نمیدونم چی به سرمون اومده که اینجوری شدیم
منم بهش میگم بیخیالش چیزی نشده که بزار زندگیو با شادی ببریم به آینده ای قشنگ ... ولی یا میره تو فکر یا یهو سوال مپرسه سوالایی که انگار من یه مشکل بزرگ دارم ... اینروزا احساس میکنم امروز هستم و فردا نه
به همون خدا قسم من که مشکلی تو زندگیم نداشتم اما یهو مشکل اومد دم در خونمونو زد
نگران آینده نباش خدا قبل از تو آنجاست
نگران آینده نیستم فقط ازش میترسم
شاید من در آنجا نباشم و یا آدمی شکست خورده ای باشم
یادم باشد که امید خوشبختانه از دست دادنی نیست آنهم امیدی که رو به سمت خدا باشد.
شاید شما از این حرف من ناراحت بشید یا ازم بدتون بیاد اما خب میگم :
من مدتهاست که با خدا قهرم
سلام.خوبین؟نماز و روزه هاتون قبول باشه.
دکترها که خدا نیستن.عمرهم دست خداست.قرار نیست چون پدر محترمتون زود به رحمت خدا رفت؛ عمرشما هم این طوری باشه.
شما باید همسرتون آروم کنین و نذارین دلنگرانی کم کم آبش کنه.
عمرتون پر برکت و زندگیتون سرشار از لحظه های خوب و خوش.
سلام .. ممنونم .. شما خوبین ؟
والا چی بگم از دست این دکترها .. فضای خونه ی ما سرد و بی روح شده از وقتی دکتر اون حرفو بهش زده ... نمیدونم چه کنم که هرچی میکشم از این دکترای بی سواده که حرفاشون رو نافرم میزنن