من و چروک صورتم آینه را شکسته ایم و خسته ایم
هزار فال عشق را یکی یکی گذشته ایم و خسته ایم
چه دیر آمدیم و چه زود می رویم
نه آبرو فروختم نه التماس کرده ام
آوازه خوان عاشقم آیا گناه کرده ام
من و دو پای زخمی ام زنجیرها گسسته ایم و رفته ایم
من و مرکب و قلم سرودها سروده ایم و رسته ایم
نه دوستی با ناکسان نه دشمنی با دوستان
زنجیر عشق ما را بسته به مهر دوستان